|
آرامم با تو
شخصی_شعر_دلنوشته_حرف دل
|
نسبت عشق به من نسبت جان است به تن تو بگو من به تو مشتاق ترم يا تو به من؟
زنده ام بي تو همين قدر که دارم نفسي از جدايي نتوان گفت به جز آه سخن
بعد از اين در دل من، شوق رهايي هم نيست اين هم از عاقبت از قفس آزاد شدن
واي بر من که در اين بازي بي سود و زيان پيش پيمان شکني چون تو شدم عهدشکن
باز با گريه به آغوش تو برمي گردم چون غريبي که خودش را برساند به وطن
تو اگر يوسف خود را نشناسي عجب است اي که بينا شده چشم تو ز يک پيراهن #فاضل نظری [ 2025/5/18 ] [ 11:15 ] [ Aram ]
[ ]
به ظاهر توی هر کارم گره انداختی ، اما گره ها نقش زیبایی به روی تار و پودم شد #محسن حیدری چه زیبا محسن حیدری توصیف کرده رنج های زندگی رو ...... [ 2025/5/16 ] [ 18:30 ] [ Aram ]
[ ]
حرم هستم تا طلوع خورشید تولدت رو ببینم در بارگاهت 🥹 [ 2025/5/9 ] [ 1:7 ] [ Aram ]
[ ]
ای حرمت ملجأ درماندگان ..... .... [ 2025/5/8 ] [ 6:22 ] [ Aram ]
[ ]
خبر آمد خبری در راه است سرخوش آن کس که از آگاه است .. [ 2025/5/7 ] [ 7:57 ] [ Aram ]
[ ]
بابا امروز روز دختر رو با این سوال بهمون تبریک گفت ؛ خدا اول دختر رو آفرید بعد بهشت رو خلق کرد ، قبول داری !!؟؟ به عنوان کسی که دریچه خلقت یکی از این فرشته های آسمونی بودم واقعا به این جمله باور قلبی دارم که یکی از دلایل خلقت بهشت بی شک اینه که لیاقت دختر زندگی کردن در بهشته ☺️ روز دختر رو به تمامی دخترای سرزمینم تبریک میگم امسال سومین سالی است که این روز قشنگ رو به دو تا گل دختر تبریک میگم دخترای قشنگم همیشه بدرخشید و بهترین ها رو براتون آرزومندیم 🙏🙏 شاد باش و فارغ و ایمن که من آن کنم با تو که باران با چمن من غم تو میخورم تو غم مخور بر تو من مشفق ترم از صد پدر
کلام مولانای جان از سمت خدا برای گل دخترام 😘 روزتون مبارک 🌹 💐 [ 2025/4/29 ] [ 11:32 ] [ Aram ]
[ ]
گاهی رفتن آدمــــا به آدم فرصت تنهایــــــی میده و تنهایــــی به آدم جرأت پـــــرواز...... میشه از تنهایی یه پرنـــــده شد و پــــرواز کــــــرد ......... [ 2025/4/28 ] [ 10:57 ] [ Aram ]
[ ]
من غلام قمرم، غیر قمر هیچ مگو پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو سخن رنج مگو، جز سخن گنج مگو ور از این بیخبری رنج مبر، هیچ مگو دوش دیوانه شدم، عشق مرا دید و بگفت: «آمدم، نعره مزن، جامه مدر، هیچ مگو» گفتم: «ای عشق، من از چیز دگر میترسم» گفت: «آن چیز دگر نیست، دگر هیچ مگو من به گوش تو سخنهای نهان خواهم گفت سر بجنبان که بلی، جز که به سر هیچ مگو» قمری، جانصفتی در ره دل پیدا شد در ره دل چه لطیفست سفر، هیچ مگو گفتم: «ای دل، چه مهست این دل اشارت میکرد که نه اندازهٔ توست این بگذر هیچ مگو» گفتم: «این روی فرشتهست عجب یا بشرست؟» گفت: «این غیر فرشتهست و بشر، هیچ مگو» گفتم: «این چیست بگو؟ زیر و زبر خواهم شد» گفت: «میباش چنین، زیر و زبر هیچ مگو ای نشسته تو در این خانهٔ پرنقش و خیال خیز از این خانه برو، رخت ببر، هیچ مگو» گفتم: «ای دل پدری کن نه که این وصف خداست؟» گفت: «این هست، ولی جان پدر هیچ مگو #مولانای جان آرام ؛ زادهی لحظهی حال عشق یار همیشگی تون 💫 [ 2025/4/25 ] [ 9:5 ] [ Aram ]
[ ]
پیش ما سوختگان مسجد و میخانه یکـیست حرم و دیر یکی، سبحه و پیمانه یکیست
اینهمه جنگ و جدل حاصل کوتهنظری است گر نظر پاک کنی کعبه و بتخانه یکیست
هر کسی قصهی شوقش به زبانی گوید چون نکو مینگرم حاصل افسانه یکیست
اینهمه قصه ز سودای گرفتاران است ور نه از روز ازل دام یکی،دانه یکیست
رهی هرکس به فسونی زده آن شوخ ار نه گریهی نیمه شب و خندهی مستانه یکیست
گر زمن پرسی از آن لطف که من میدانم آشنا بر در این خانه و بیگانه یکیست
هیچ غم نیست که نسبت به جنونم دادند بهر این یک دو نفس عاقل و دیوانه یکیست
عشق آتش بود و خانه خرابی دارد پیش آتش دل شمع و پر پروانه یکیست
گر به سر حد جنونت ببرد عشق«عماد» بیوفـایی و وفاداری جانانه یکیست #عماد خراسانی [ 2025/4/23 ] [ 10:30 ] [ Aram ]
[ ]
که زیبا بنده ام را دوست میدارم
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد
رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود تو غیر از من چه میجویی؟ تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟ تو راه بندگی طی کن عزیز من، خدایی خوب میدانم تو دعوت کن مرا با خود به اشکی، یا خدایی میهمانم کن که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم طلب کن خالق خود را، بجو ما را تو خواهی یافت که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که وصل عاشق و معشوق هم، آهسته میگویم، خدایی عالمی دارد تویی زیباتر از خورشید زیبایم، تویی والاترین مهمان دنیایم که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت میگفتم مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟ هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛ ببینم من تورا از درگهم راندم؟ که میترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور؟! آن نامهربان معبود. آن مخلوق خود را این منم پروردگار مهربانت.خالقت. اینک صدایم کن مرا. با قطره ی اشکی به پیش آور دو دست خالی خود را. با زبان بسته ات کاری ندارم لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم غریب این زمین خاکی ام. آیا عزیزم حاجتی داری؟ بگو جز من کس دیگر نمیفهمد. به نجوایی صدایم کن. بدان آغوش من باز است قسم بر عاشقان پاک با ایمان قسم بر اسبهای خسته در میدان تو را در بهترین اوقات آوردم قسم بر عصر روشن، تکیه کن بر من قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو تمام گامهای مانده اش با من تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید ترا در بیکران دنیای تنهایان. رهایت من نخواهم کرد سهراب سپهری [ 2025/4/21 ] [ 7:43 ] [ Aram ]
[ ]
|